هرگز به باغ دهر گیائی وفا نکرد


هرگز به باغ دهر گیائی وفا نکرد

هرگز به باغ دهر گیائی وفا نکرد


هرگز به باغ دهر گیائی وفا نکرد

هرگز ز شست چرخ خدنگی خطا نکرد
هرگز ز شست چرخ خدنگی خطا نکرد
هرگز ز شست چرخ خدنگی خطا نکرد
هرگز ز شست چرخ خدنگی خطا نکرد
خیاط روزگار به بالای هیچ کس
خیاط روزگار به بالای هیچ کس
خیاط روزگار به بالای هیچ کس
خیاط روزگار به بالای هیچ کس
پیراهنی ندوخت که آخر قبا نکرد
پیراهنی ندوخت که آخر قبا نکرد
پیراهنی ندوخت که آخر قبا نکرد
پیراهنی ندوخت که آخر قبا نکرد
نقدی نداد دهر که حالی دغل نشد
نقدی نداد دهر که حالی دغل نشد
نقدی نداد دهر که حالی دغل نشد
نقدی نداد دهر که حالی دغل نشد
نردی نباخت چرخ که آخر دغا نکرد
نردی نباخت چرخ که آخر دغا نکرد
نردی نباخت چرخ که آخر دغا نکرد
نردی نباخت چرخ که آخر دغا نکرد
گردون در آفتاب سلامت کرا نشاند
گردون در آفتاب سلامت کرا نشاند
گردون در آفتاب سلامت کرا نشاند
گردون در آفتاب سلامت کرا نشاند
کآخر چو صبح اولش اندک بقا نکرد
کآخر چو صبح اولش اندک بقا نکرد
کآخر چو صبح اولش اندک بقا نکرد
کآخر چو صبح اولش اندک بقا نکرد
کی دیده ای دو دوست که جوزا صفت بدند
کی دیده ای دو دوست که جوزا صفت بدند
کی دیده ای دو دوست که جوزا صفت بدند
کی دیده ای دو دوست که جوزا صفت بدند
کایامشان چو نعش یک از یک جدا نکرد
کایامشان چو نعش یک از یک جدا نکرد
کایامشان چو نعش یک از یک جدا نکرد
کایامشان چو نعش یک از یک جدا نکرد
وقتی شنیده ام که وفا کرد روزگار
وقتی شنیده ام که وفا کرد روزگار
وقتی شنیده ام که وفا کرد روزگار
وقتی شنیده ام که وفا کرد روزگار
دیدم به چشم خویش که در عهد ما نکرد
دیدم به چشم خویش که در عهد ما نکرد
دیدم به چشم خویش که در عهد ما نکرد
دیدم به چشم خویش که در عهد ما نکرد
دهر اژدهای مردم خوار است و فرخ آنک
دهر اژدهای مردم خوار است و فرخ آنک
دهر اژدهای مردم خوار است و فرخ آنک
دهر اژدهای مردم خوار است و فرخ آنک
خود را نوالهٔ دم این اژدها نکرد
خود را نوالهٔ دم این اژدها نکرد
خود را نوالهٔ دم این اژدها نکرد
خود را نوالهٔ دم این اژدها نکرد
بس کس که اوفتاد در این غرقه گاه غم
بس کس که اوفتاد در این غرقه گاه غم
بس کس که اوفتاد در این غرقه گاه غم
بس کس که اوفتاد در این غرقه گاه غم
چشم خلاص داشت سفینه ش وفا نکرد
چشم خلاص داشت سفینه ش وفا نکرد
چشم خلاص داشت سفینه ش وفا نکرد
چشم خلاص داشت سفینه ش وفا نکرد
آن مهره دیده ای تو که در ششدر اوفتاد
آن مهره دیده ای تو که در ششدر اوفتاد
آن مهره دیده ای تو که در ششدر اوفتاد
آن مهره دیده ای تو که در ششدر اوفتاد
هرگه که خواست رفت حریفش رها نکرد
هرگه که خواست رفت حریفش رها نکرد
هرگه که خواست رفت حریفش رها نکرد
هرگه که خواست رفت حریفش رها نکرد
خاقانیا به چشم جهان خاک درفکن
خاقانیا به چشم جهان خاک درفکن
خاقانیا به چشم جهان خاک درفکن
خاقانیا به چشم جهان خاک درفکن
کو درد چشم جان تو را توتیا نکرد
کو درد چشم جان تو را توتیا نکرد
کو درد چشم جان تو را توتیا نکرد
کو درد چشم جان تو را توتیا نکرد